|
Ù صبح که از خواب بیدار شدم تا سری به یخچال بزنم و بهش بگم که نمی تونم باهاش ازدواج کنم اونقدر چاق شده بودم که از در آشپرخونه نمی تونستم برم تو.
دیگه تو روی یخچال هم نمی تونم نگاه کنم. مجبورم رژیم بگیرم.... راستی من فارق التحصیل شدم. Ù بیست و پنج
این تعداد دفعاتی که من روز 11 تیر رو دیدم. |
|
^^[ باÙا ] |