Ù روی دستهام، بازوهام، صورتم و... زخمهایی است که هر چند دیگه خوب شده و درد نمی کنه ولی هر کدوم یه یادگاریه، از بچگی و شیطنتهایی که تمومی نداشت... از کتک کاری توی مدرسه گرفته تا برگشتن ویترین خونه روی سرم... از اینکه اونقدر دور پرده پیچیدم تا چوب پرده کنده شد و افتاد روی سرم. از اینکه اونقدر پردیم تا سرم گیج رفت و افتادم سرم خورد گوشه تخت و شکست... هنوز زندم. جای هیچکدوم از اون زخمها درد نمی کنه. دیدن هر کدوم یه خاطرس و یه لبخند به دنبال داره. اما تو اومدی تو زندگی من. موقع رفتن دلم رو تیکه تیکه کردی. حالا زمان هم کاری نمی تونه بکنه. هر بار که بهش فکر می کنم درد میگیره.. انگار هیچوقت خوب نخواهد شد.