Saturday, August 27, 2005

Ù­
یه گاوهایی هستند که دوستشون دارم. مثل گاوهای روی بستنی پاک و گاوی که روی تبلیغات " روزانه" نقش بازی می کنه...
یه گاوهایی هستند که هیچ احساسی نسبت بهشون ندارم. مثل گاوهایی که توی طویله هستند و من نمی شناسمشون.
یه گاوهایی هستند که من ازشون متنفرم. مثل اون گاوهایی که در روز بارها و بارها باهاشون برخورد می کنم. این گاوها رو از نحوه رانندگی شون به خوبی می تونید بشناسید...

Thursday, August 18, 2005

Ù­
حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن...

Wednesday, August 10, 2005

Ù­
پسر خاله احمد پاشا در خیابان چندم کوچه هزاره زندگی می کند و انسان بسیار مغروری است. او هر روز صبح یک نان تست با مقداری پنیر می خورد.
پدر پسر خاله امیر پاشا قبلا یک قصابی داشت اما ناگهان در یک حرکت بسیار خارق العاده به مقدار بسیار زیادی پول دست یافت. بنابراین پسر خاله امیر پاشا اکنون آدم بسیار پولداری است و فکر می کند که از باسن فیل افتاده است. پسر خاله امیر پاشا تا به امروز از در هیچ دانشگاهی تو نرفته است اما فوق لیسانس " بیزنس" از " ال ای اس" لندن دارد. پسر خاله امیر پاشا برای نهار استیک با سس قارچ می خورد و تعطیلات آخر هفته را در مونتکارلو
می گذراند. پسر خاله امیر پاشا بی ام و سوار می شود.
من عاشق پسر خاله امیر پاشا هستم . او شخصیت بسیار قوی دارد. بسیار کاری است و هیچوقت دروغ نمی گوید.
اینها را نوشتم که بگویم پسر خاله امیر پاشا خیلی خوب زیر آب می زند. او استاد زیر آّ زنی است. باید او را به همکار سابقم معرفی کنم تا همکار سابقم که در این رشته استاد است با همکاری امیر پاشا یک باشگاه زیرآب زنی راه بی اندازند شاید آخر عاقبتی داشته باشند.

Sunday, August 07, 2005

Ù­
توسعه تعطیل شد.
هاتف هم..



:


^^[