Saturday, December 24, 2005

Ù­
اینجوری بهم نگاه نکن. فکر می کنم عاشقت شدم!!!

سه شنبه صبح بیا بریم یه قهوه تو خالی بخوریم با یه کیک شاید عاشقت بشم!!!

ببخشید من چند وقت پیش نورونهای عشقی ام رو تو یه تصادف شدید از دست دادم الان یادم نیست شما را کجا دیدم. عاشقتون بودم؟؟؟

برای اینکه به روزمره گی دچار نشم قرصهای ضد عشق می خورم...این کار رو هر روز تکرار می کنم و دچار روزمرگی مزمن هستم!!!

من یه دیوونم...یه دیوونه خوشبخت!!!

Thursday, December 15, 2005

Ù­
حالا آنقدرها هم مهم نیست، عده ای هواپیما به آنها می خورد، عده ای آنها به هواپیما می خورند! عده ای هم از آلودگی هوا می میرند. برای خیلی ها هیچ فرقی نیم کند دیگران چگونه می میرند!!!!

Saturday, November 19, 2005

Ù­
من در او شنا می کنم، او که آرام می شود در او غرق می شوم.
من برای او ترانه ای در مورد خودمان می خوانم.
من روی دستان او پا می گذارم.
من انگشتان او را از هم باز می کنم و او با چهره عریانش میخکوب می ماند.
او با دهانش مرا می جود.
او سه رنگ در چشمان خود دارد.
من باز او را محکم در خود می گیرم.
رنگ او در حالتیکه درونش بیرون شده است کافی است تا مرا به کشتن او وا دارد...

چون
تو مرا با چیزی که درون توست اشتباه می گیری. نمی توانم بفهمم که چطور می خواهی از من استفاده کنی!!!

Monday, November 14, 2005

Ù­
جایی خواندم:
شاید خرگوشه خودشو به خواب زده تا لاکپشته خوشحال بشه!!!

نظر شما چیه؟؟؟

Sunday, November 06, 2005

Ù­
یه قسمتی از گذشته ام رو فراموش کردم ولی خودم هم نمی دونم کدوم قسمت.
وقتی صبح بیدار شدم همه چیز برام غریب بود. توی اتاقی بودم که هیچ چیزش بران آشنا نبود حتی پنجره های مشبکی که رو به ساختمان 5- 6 طبقه با سقف شیروانی قرمز باز می شد.در اتاقی بودم پر از کتاب. کتابهایی که گاه در بین آنها کلمات برایم آشنا بود. بومها، عکسها، رنگها، نقاشیها و کاغذها همه جا پر بود و بوی رنگ گویا عادت این اتاق بزرگ بود. سقف بلند و خورشیدی که از پنجره ها قیافه مسخ شده من را نگاه می کرد.
سعی کردم به خاطر بیارم. می دونستم کی هستم. می دونستم. هفت سالگی. دو سالگی. پانزده سالگی. بیست سالگی ...مدرسه، دانشگاه..شهر همه رو یادم بود.
بلند شدم. در بین کاغذها و عکسها و نقاشیها هیچ چهره آشنایی به جز چند عکس از خودم نبود. حتی هیچ کدوم از این عکسها رو یادم نمی اومد. مدل موهایی که هیچوقت نداشتم. لباسهایی که هیچوت نخریده بودم. سعی کردم آخرین خاطره زندگی ام رو به یاد بیارم.
خوب من الان کجا بودم. چند سال از اون اخرین خاطره گذشته؟ من چند سالمه؟ این مدت چه اتفاقی افتاده؟؟؟بقیه کجان؟؟؟
من یه قسمتی از گذشته ام رو فراموش کردم ولی نمی دونم کدوم قسمت!!!

Tuesday, November 01, 2005

Ù­
مجری تلوزیون یک شبکه خارجی با لبخند می گه: تا دیدار دیگه لبخند از رو لباتون کم نشه!
از دهایی که کرده خندم می گیره...

Thursday, October 20, 2005

Ù­
شدیدا دچار یک خلا عاطفی عمیق شده ام.
در چند روزه آینده حالم بدتر هم خواهد شد.
آیدین هم که برود
--------------------------
پزشک معالجم "مرگ" تجویز می کند.
پرستار " خاطرات نوستالژیک" به سرمم اضافه می کند.
مثل هنرپیشه ای که در حال مرگ است، تمام خاطرات از جلوی چشمانم می گذرد.
معده ام را با وایتکس لیمویی می شویند.
فایده ای ندارد. تو در من جذب شده ای.
من می میرم...

Saturday, October 15, 2005

Ù­
دیروز جمعه از سر بیکاری (هنگ اوور نبودم) لباسهایم را از روی رنگ طبقه بندی کردم و به یک نتیجه کلی رسیدم!


من هیج لباس سبزی ندارم!!!!


Ù­
وقتی طرف مقابلتون کار اشتباهی می کنه!!! این فرصت رو بهش بدین که کارش رو توجیه کنه. گاهی اونقدر جمله های خنده داری می شنوید که یادتون می ره طرف چیکار کرده. بخصوص اگه طرف عاشق فیلمهای تخیلی باشه...

*به گمانم این روزها ....ها با سفینه اینور و اونور می رن!!!

Tuesday, October 11, 2005

Ù­
چیزی شبیه جوجه اردک زشت.
با این تفاوت که هرگز زیبا نخواهد شد.
رابطه ام با تو را می گویم....

Sunday, October 09, 2005

Ù­
من بارها به آقای فرامرزی گفته بودم برای رسیدن به خواسته هایش هیچ کاری نمی تواند بکند ولی آقای فرامرزی اصرار داشت که می تواند خواسته هایش را در یک بطری بریزد و به دریا بی اندازد تا دریا آرزو هایش را برآورده کند.
آقای فرامرزی امروز یک افسردگی از نوع حاد دارد. او با اینکه به تمام آنچه در بطری نوشته بود و در دریا انداخته بود رسیده است امروز به این نتیجه رسیده است که خواسته های اشتباهی را درون بطری گذاشته است. بنابراین آقای فرامرزی حالش خیلی بد است.

من یواشکی بدون اینکه کسی متوجه بشود خواسته هایم را درون بطری می گذارم و به دریا می ریزم.

به گمانم دریا بی سواد است.

آقای فرامرزی حالش بهتر می شود.

Saturday, October 01, 2005

Ù­
فاصله " من " تا " تو " را دویده ام.
در بازه زمانی بیش از دو سال.
از " تو " متنفرم...

Wednesday, September 28, 2005

Ù­
حتی عاشق نیستم.
افسوس


Ù­
من اگر جای آدمها بودم حتما خودکشی می کردم.
اونوقت جانورهایی مثل من شاید زندگی بهتری داشتند.
آخه چیه این زندگی ت...؟؟؟؟

Saturday, September 10, 2005

Ù­
کاش تمام خاطره ها از ذهن پاک می شد. بخصوص خاطره های خوب سالها پیش تا امروز اینقدر دلگیر روزهای خوب گذشته نباشم.
گفته بودم بیماری عجیبی دارم. این روزها به طور بسیار شدیدی همه چیز نوستالژیک است....

Saturday, September 03, 2005

Ù­
خدا را شکر که الکل را آفرید.
خدا را شکر که مستی را آفرید.
خدا را شکر که روز بعد از مستی را آفرید...
تا من روز جمعه نه از روی بیکاری که به دلیل " هنگ اوور" از صبح تا شب روی تخت بمانم!!!

Saturday, August 27, 2005

Ù­
یه گاوهایی هستند که دوستشون دارم. مثل گاوهای روی بستنی پاک و گاوی که روی تبلیغات " روزانه" نقش بازی می کنه...
یه گاوهایی هستند که هیچ احساسی نسبت بهشون ندارم. مثل گاوهایی که توی طویله هستند و من نمی شناسمشون.
یه گاوهایی هستند که من ازشون متنفرم. مثل اون گاوهایی که در روز بارها و بارها باهاشون برخورد می کنم. این گاوها رو از نحوه رانندگی شون به خوبی می تونید بشناسید...

Thursday, August 18, 2005

Ù­
حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن...

Wednesday, August 10, 2005

Ù­
پسر خاله احمد پاشا در خیابان چندم کوچه هزاره زندگی می کند و انسان بسیار مغروری است. او هر روز صبح یک نان تست با مقداری پنیر می خورد.
پدر پسر خاله امیر پاشا قبلا یک قصابی داشت اما ناگهان در یک حرکت بسیار خارق العاده به مقدار بسیار زیادی پول دست یافت. بنابراین پسر خاله امیر پاشا اکنون آدم بسیار پولداری است و فکر می کند که از باسن فیل افتاده است. پسر خاله امیر پاشا تا به امروز از در هیچ دانشگاهی تو نرفته است اما فوق لیسانس " بیزنس" از " ال ای اس" لندن دارد. پسر خاله امیر پاشا برای نهار استیک با سس قارچ می خورد و تعطیلات آخر هفته را در مونتکارلو
می گذراند. پسر خاله امیر پاشا بی ام و سوار می شود.
من عاشق پسر خاله امیر پاشا هستم . او شخصیت بسیار قوی دارد. بسیار کاری است و هیچوقت دروغ نمی گوید.
اینها را نوشتم که بگویم پسر خاله امیر پاشا خیلی خوب زیر آب می زند. او استاد زیر آّ زنی است. باید او را به همکار سابقم معرفی کنم تا همکار سابقم که در این رشته استاد است با همکاری امیر پاشا یک باشگاه زیرآب زنی راه بی اندازند شاید آخر عاقبتی داشته باشند.

Sunday, August 07, 2005

Ù­
توسعه تعطیل شد.
هاتف هم..

Wednesday, July 27, 2005

Ù­
من بیماری عجیبی دارم.
آفریقای جنوبی به همسایگی ما منتقل شده.
من عاشق پسر باغبانمان هستم که در یو. سی. ال. ای درس می خواند و می خواهد که آدم بزرگی باشد.
از پنجره بیرون را نگاه می کنم مردمان از گرما جان می دهند.
من در خانه سردم است ژاکت می پوشم.
اولیور ناهار چی داریم؟؟؟

Sunday, July 17, 2005

Ù­
این روزها، روز خوب با روز بد تفاوت چندانی ندارد، زیاد تلاش نکن...

Wednesday, July 13, 2005

Ù­
زندگی من به سه بخش تقسیم می شه
کار، کار، کار
دبستان دخترانه 17 شهریور
پایگاه اطلاع رسانی هاتف
روزنامه توسعه

Saturday, July 09, 2005

Ù­
خورشید موهاش رو از پشت بسته و قصد رفتن داره.
دریا هر لحظه به دامن ساحل بوسه می زنه.
من دستام تو جیبم، آرزوهام رو لمس می کنم.

خورشید موهاش رو از پشت بسته و قصد رفتن داره.
دریا هر لحظه به دامن ساحل بوسه می زنه.
من آرزوهام رو به دریا می ریزم.
بر می گردند...
می دانم...

Thursday, July 07, 2005

Ù­
آدما دونه دونه ترکیدند، ماشینا دونه دونه منفجر شدن، خونه ها دونه دونه خراب شدن، من موندم و چند تا سوسک بالدار. حالا چند روزه من و این سوسکهای بالدار تصمیم گرفتیم دنیا رو از نو بسازیم. کار جالبی یه. سرم حسابی گرم شده .امروز که جلوی آینه خودم رو دیدم فهمیدم من هم یک سوسک بالدار شدم با دو تا شاخک خیلی قشنگ... داریم یک دنیا می سازیم برای سوسکها...یه دنیا برای سوسکهای بالدار...

Wednesday, July 06, 2005

Ù­
هر عکس خبر نیامدن تو را می دهد...کاش هیچوقت برنگردی...اینجا دیگر نام کوچه ها و انسانها عوض شده است... اینجا بودن تو مثل ماری در میان عقربهاست...هرگز نیا...

Monday, July 04, 2005

Ù­
یار دبستانی من
با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما
بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو
رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم
مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما
هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب بد اگه بد
مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این
پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو
درد ما رو چاره کنه
یار دبستانی من
با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما
بغض من و آه منی

Sunday, July 03, 2005

Ù­
زندگی مثل زغال اخته می مونه
یه طعم گس داره باید یک کیلو بخوری تا چند تا دونه شیرین از توش در بیاد....

تو عزیز منی چه بخوای چه نخوای! عزیزم به جای من تصمیم نگیر، من خودم می دونم کی رو دوست داشته باشم....

Saturday, July 02, 2005

Ù­
روز اول مهر ماه 19 سال پیش وقتی مامانم من رو به مدرسه می برد دستش رو ول کردم تا تمام مردمی را که به تماشای من ایستاده بودند تا مدرسه رفتن من رو تماشا کنند بفهمند که من آنقدر بزرگ شده ام که تنها به مدرسه می روم!!!!
سه سال بعد وقتی در میان بمب و موشک در روستایی در نزدیکی تهران به مدرسه می رفتم می خواستم همه بدونند که اونقدر بزرگ شدم که که می تونم حتی در یک روستا تنهایی به مدرسه برم. سال بعد وقتی جنگ تموم شده بود و من و خانوادم از ایران رفتیم می خواستم تمام مردم انگلستان بدونند که من، دانش آموز ایراننی اونقدر بزرگ هستم که در مدرسه ای زبونشون رو نمی دونم می تونم تنهایی به مدرسه برم.
همیشه می خواستم بگم که خیلی بزرگ شدم.
امروز در آستانه بیست و ششمین سال تولدم می دونم که خیلی کوچیکم. خیلی!!!!

Tuesday, June 28, 2005

Ù­
دیشب که اومدی دیگه التماست نکردم بمونی چون می دونستم دوساله این گریه ها معجزه نکرده و دیگه کار از معجزه گذشته. دیشب که اومدی التماست کردم که من رو هم با خودت ببری. گفتی نمیشه. هر چی من بیشتر التماس می کردم تو بیشتر بی اعتنا میشدی. دیشب تو دوباره من و گذاشتی و رفتی. اشکالی نداره. این روزها روزهای بدیه می دونم شاید برای تو هم اینطوری باشه. شاید دل تو هم تنگ شده. شنیدم که سراغم رو گرفتی. شنیدم که برام پیغام فرستادی که تو این روزا مواظب خودم باشم. چقدر روزای بدیه. چقدر روزای سختیه.
این روزها اونقدر کار می کنم تا هیچ چیز نتونه تو ذهنم جایی برای خودش باز کنه. این روزا خیلی خستم.خیلی. بیا. بیا با هم برویم رویا ببینیم. خسته ام.
یک روز بیا و به من بگو که باور ما از عشق کجا گم شد؟
بیا. دیگر هیچ چیز معجزه نمی کند.

Saturday, June 25, 2005

Ù­
تمام شد، فردایی نمی بینم.

Friday, June 24, 2005

Ù­
پناه بر عشق!
دورکعت گریستن در آستین آسمان
برای دوری از یاد تو واجب است

اینجا زمان از پی رازها و آوازها
مرهم فریب فراموشی نیست

تنها خراش بی شفای آن جراحت
بهانه بی سوال مرگ من است

دریغا که عشق...
خوابی از خوابهای خاکستر است!
از عقوبت خوابهای خاکسترت نمی ترسی؟؟؟

Thursday, June 23, 2005

Ù­
این بچه هم به جمع وبلاگ نویسا پیوست.

Wednesday, June 22, 2005

Ù­
مخاطب پيام بوش درباره انتخابات رياست جمهوري ايران چه کساني هستند؟

درست يک روز مانده به انتخابات رياست جمهوري ايران جرج بوش طي پيام مداخله جويانه اي انتخابات ايران را غير دموکراتيک خوانده و تلويحا از مردم خواست در انتخابات شرکت نکنند. به نظر مي رسد دو گروه خواسته يا ناخواسته به اين پيام لبيک گفتند: يکي تحريم کنندگان انتخابات که با عمل خود مشروعيت حکومت را زير سوال مي برند و دوم گفتماني که ادعاي تشکيل حکومت جهاني و ضديت با امريکا را دارد و همه دستاوردهاي سياست خارجي کشور را يک شبه مي خواهد بر باد دهد. اولي خواسته مستقيم بوش را برآورده مي کند و دومي شرايط تنش و ترکتازي را براي نومحافظه کاران دولت امريکا فراهم مي کند


روابط تنش زا و خصومت آميز ايران و امريكا بيش از 25 سال است كه ادامه دارد. جمهوري اسلامي ايران امريكا را شيطان بزرگ و امريكا نيز ايران را جزو محور شرارت مي داند. تحولات داخلي هر كدام از اين دو كشور از جمله انتخابات رياست جمهوري تاثير مستقيم بر مناسبات آنها با يكديگر دارد. پيامها، سخنان و رفتارشان مي تواند بر رفتار مردم و زمامداران موثر باشد. جمهوري اسلامي ايران نزديك به شش ماه است كه مقدمات برگزاري انتخابات رياست جمهوري را فراهم مي آورد و برگزاري با شكوه آن را نه تنها براي مشروعيت نظام مهم مي داند بلكه به تاثير مستقيم آن در افزايش يا كاهش قدرت چانه زني ايران در دو موضوع اساسي مذاكرات هسته اي و فشارهاي اروپا و امريكا در خصوص حقوق بشر و آزاديهاي سياسي اجتماعي آگاه است.
جورج بوش رئيس جمهور آمريكا دقيقا يك روز مانده به انتخابات رياست جمهوري ايران طي بيانيه اي در خصوص انتخابات ايران، زمامداران آن را غير منتخب عنوان كرده و تصريح كرد مردم ايران شايسته و سزاوار يك سيستم حقيقي واقعي دموكراسي اند كه انتخابات در آن به راستي و صداقت انجام گيرد.
اكنون سوال اين است كه دولت امريكا از صدور اين بيانيه چه هدفي را دنبال مي كند؟ آيا چنين رفتاري بر خلاف صحبتها و شعارهاي انتخاباتي اكثريت نامزدهاي رياست جمهوري در ايران نبود كه خواستار گفتگو با امريكا و حل فصل مسالمت آميز مشكلات و برقراري روابط با آن بودند؟ آيا اين بيانيه موجب تقويت مواضع گروههاي تندرو و تضعيف مواضع ميانه روها و اصلاح طلبان نبود؟ آيا امريكاييها نمي توانستند يك روز نيز صبر كنند و بدون مداخله آنها مردم ايران رييس جمهور خود را انتخاب نمايند؟
براي پاسخ دادن به پرسشهاي فوق سه حوزه زير را بررسي مي کنيم: 1- مخاطبان آن پيام چه كساني هستند و اين پيام چه تاثيري در رفتار انتخاباتي آنها مي تواند داشته باشد؟ 2) گوينده پيام كيست و چه تفكر، رويكرد و اهدافي را در مورد ايران پيگيري مي كند؟ 3) بافتار سياسي و اجتماعي پيام داراي چه ويژگيها، تحولات و فرايندهايي است؟ و اين پيام در رويكرد ايران و سياستهاي آن چه تاثيري دارد؟
پيام در قالب "بيانيه بوش درباره انتخابات ايرن" بيان شده است. بيانيه با اشاره به دستاوردهاي آرمان آزادي در خاورميانه بزرگتر و در كشورهاي افغانستان، عراق و فلسطين آغاز مي شود و صحنه خاورميانه را صحنه شكل گرفتن تغيير و تحولي توام با اميد تلقي مي كند كه در آن مردم آزادي خود را مطالبه مي كنند. سپس پيام مستقيما به ايران اشاره كرده و مي نويسد:
"امواج آزادي در حال پوشش در منطقه سرانجام به ايران نيز خواهد رسيد. مردم ايران وارث تمدني بزرگ و سزاوار دولتي هستند كه به آرمانهايشان احترام بگذارد و راه را براي ثمر بخشي استعداد و خلاقيت آنها هموار كند. امروز ايران توسط حكامي اداره مي شود كه آزادي را در داخل سركوب كرده اند و ترور را به سراسر جهان گسترش مي دهند. قدرت در دست چند نفر غير منتخب است كه از طريق يك روند انتخاباتي بي اعتنا به الزامات اساسي و بنيادي در دموكراسي به قدرت رسيده اند. انتخابات 27 خرداد متاسفانه با اين سابقه اختناقي مطابقت دارد. حكام ايران بيش از هزار نفر را كه خواستار نامزدي بودند از جمله اصلاح طلبان محبوب نزد عامه و زنان را كه براي آزمون آزادي و دموكراسي در ايران تلاش بسياري داشته اند كنار گذاشته اند. مردم ايران شايسته و سزاوار يك سيستم حقيقي و واقعي دموكراسي اند كه انتخابات در آن با درستي و صداقت انجام گيرد و رهبران به آن پاسخگو باشند نه آن كه صرفا عكس العمل نشان دهند"
در آستانه انتخابات رياست جمهوري در ايران، مخاطبان پيام مزبور را با توجه به تاثير گذاري پيام بر رفتارشان مي توان به دو دسته تقسيم كرد: نخست مخاطباني كه امريكا را دشمن خود، نظام و كشور تلقي كرده و بر خلاف نظر آن عمل مي کنند و دوم مخاطباني كه به نوعي همدلي با پيام نشان داده و به حمايت امريكا دلگرم مي شوند. گروه اول واكنشي سريع به پيام دارد و سعي مي كند درست بر خلاف نظر پيام دهنده عمل نمايد. آن را مداخله در امور داخلي كشور تلقي كرده و نشانه اي از تداوم خصومت امريكا ارزيابي خواهد كرد كه مستحق پاسخي دندان شكن است. در قالب رفتار انتخاباتي اين گروه بر شركت در انتخابات و تشويق ديگران در مشاركت انتخاباتي تمايل بيشتري يافته و عزمشان جزم تر خواهد شد. اين گروه در ميان نامزدهاي انتخاباتي نيز به نامزدي تمايل نشان مي دهد كه پيام سلبي به امريكا مي دهد و آن را دشمن درجه يك امريكا تلقي كرده و بر مبارزه بر آن پا فشاري مي كند. با بررسي عيني و دقيق گفتار هاي انتخاباتي هشت نامزد رياست جمهوري در طي دوره تبليغات انتخاباتي و يا سوابق فكري، سياسي و مديريتي آنها مشخص مي شود كه به طور عيني تنها آقاي محمود احمدي نژاد است كه در ارتباط با مساله برقراري ارتباط با امريكا نظري کاملا متفاوتي دارد. كانديداهاي اصلاح طلبان و ميانه روها به صراحت از برقراري روابط با امريكا حمايت مي كردند. آقايان قاليباف، محسن رضايي و لاريجاني نيز ديدگاهي كمابيش مشابه داشتند. بنابراين با توجه به دو گزينه فوق مي توان نتيجه گرفت كه پيام بوش در خصوص انتخابات ايران بر روي گروه نخست تاثير سردي نسبت به امريكا و كانديداهاي طرفدار روابط واشنگتن داشته و تاثير ايجابي در حمايت از كانديداهاي نفي كننده روابط داشته است.
اما تاثير پيام بر روي مخاطبان گروه دوم متفاوت است. در بافتار انتخاباتي ايران و در مورد شركت يا عدم شركت در انتخابات يا راي به هر كدام از نامزدها سه دسته اصلي مي توان مشاهده كرد: گروه تحريميان ، گروههاي ميانه رو طرفدار برقراري ارتباط با امريكا و گروه مخالف با برقراري ارتباط با امريكا. تاثير پيام بر روي گروه سوم بررسي شد. در مورد گروه تحريميان مي توان استدلال كرد كه پيام بوش براي آنها اميدوار و دلگرم كننده بود. آنها اميدوار شدند كه با اين پيام مردم ايران به حمايت امريكا دلگرم شده و به پاي صندوقهاي راي نخواهند رفت. اين پيام آغازي بر تشديد فشارهاي بين المللي است كه با عدم حضور مردم در انتخابات مي تواند تاثير عميق تري بگذارد و افكار عمومي جهانيان را به حمايت از مردم ايران و سرنگوني جمهوري اسلامي ايران جلب نمايد. همچنين اين پيام مي تواند افراد خاكستري در انتخابات را به سوي تحريم كنندگان سرازير نمايد و حتي به ريزش نيروهاي ميانه رو و طرفدار برقراري روابط با امريكا منجر شود.
اكنون پرسش اين است كه گوينده پيام كيست و چه تفكر و رويكرد و هدفي از ارسال چنين پيامي دارد؟ اگر فرض رفتار حسابگرانه بازيگران عرصه بين المللي را بپذيريم، اين پرسش قابل طرح است كه چرا امريكا با اين پيام موضع مخالفان سرسخت خود را تقويت و طرفداران برقراري روابط و شيوه هاي مسالمت آميز را تضعيف كرد؟ براي پاسخ به اين پرسش ها بايد تفكر، رويكرد و اهداف گوينده پيام بررسي شود. در حال حاضر در امريكا گروه نو محافظه كاران حاكم هستند. آنها بر خلاف جمهوري خواهان كلاسيك در روابط بين المللي مطلق گرا و ارزشي هستند. نگاهي ايدئولوژيك به جهان داشته و دولتهاي موجود را به خير و شر و دوست و دشمن تقسيم مي كنند. آنها رويكرد نظامي و يكجانبه گرا در روابط بين المللي دارند. هدف اساسي آنها حفظ و گسترش هژموني امريكا در جهان است كه از طريق قدرت غير قابل رقابت نظامي امريكا و گسترش و ارزشهاي امريكايي مانند تجارت آزاد و حكومتهاي دموكراتيك ميسر مي شود. پس از 11 سپتامبر آنها متوجه آسيب پذيري امريكا در قبال تروريسم شده و مقابله با آن را به هر قيمتي در دستور كار خود قرار دادند. به گمان آنها تهديد امنيت امريكا از طريق تلفيق ميان سلاحهاي كشتار جمعي، تروريسم و دولتهاي محور شرارت به اوج خود مي رسد. از ديدگاه نو محافظه كاران و بر اساس دكترين جنگ پيشدستانه بوش امريكا نمي تواند منتظر بماند تا تروريسم به نقطه غير قابل كنترل برسد. امريكا براي دفاع از امنيت سرزميني، منافع حياتي و متحدين خود به جنگ پيشدستانه متوسل خواهد شد. استراتژي بازدارندگي در قبال تروريسم و سلاحهاي كشتار جمعي موثر نيست و نمي تواند راهنماي امريكا در قبال تهديد كننده هاي تروريستي جديد باشد.
رويكرد اين گروه در قبال جمهوري اسلامي ايران به شدت خصمانه است. به ويژه افرادي مثل ديك چني معاون رئيس جمهور، دونالد رامسفلد وزير دفاع، جان بولتون نامزد نمايندگي امريكا در سازمان ملل و ... به شدت به جمهوري اسلامي ايران بدبين هستند. آنها نمايندگي منافع دو گروه عظيم نظامي و نفتي امريكا را بر عهده دارند. اين گروه به همراه پل ولفوويتز و افراد موثر ديگر طرح حمله به افغانستان و عراق را تهيه و عملي كردند. آنها در مواردي مواضع بسيار تندتري نسبت به ايران بروز داده اند. در نخستين سالگرد حمله به عراق آنها اعلام كردند كه حمله به عراق موجب انحراف در حمله به ايران شده است. ايران و عراق دو غده سرطاني در خاورميانه هستند كه همچنان كه رها كردن آنها خطرناك است، عمل جراحي بر روي يكي و باقي گذاشتن دومي خطرناك تر مي باشد، اما هزينه رويكرد نظامي گرايانه آنها در قبال ايران به راحتي قابل تحمل نيست. ايران بر خلاف عراق داراي نظامي مبتني بر اداره مردم است. اينجا ديكتاتوري بريده از مردم و فاقد مشروعيت مردمي و به زور سرنيزه بر مردم حكومت نمي كند. در رفتار خارجي دست كم در پانزده سال گذشته به اقداماتي دست نزده كه منجر به انزواي كامل بين المللي آن شود. جايگاه و مشروعيت مردمي نظام سياسي به همراه رفتار عقلاني آن در عرصه منطقه اي وبين المللي وضعيتي را به وجود آورده است كه نومحافظه كاران گرفتار در عراق و رسواييهاي آن به راحتي نمي توانند به اجماع در درون امريكا برسند و در عرصه بين المللي متحدين خود را با خود همراه سازند يا افكار عمومي و دولتهاي مستقل جهان را در صورت حمله به ايران ساكت نمايند. ايران يك قدرت بزرگ منطقه اي با اهميت استراتژيك براي امريكا و اروپا مي باشد. قدرتهاي بزرگ جهان جايگاه آن را در عرصه بين المللي به خوبي درك كرده اند و مي دانند كه نفوذ و تسلط بر منطقه بدون تسلط بر ايران يا برقراري پيوندي عميق با آن ميسر نيست و تسلط هر كدام چقدر مي تواند موقعيت و موضع قدرتي آن را در عرصه بين المللي تقويت كند.
بنابراين به نظر مي رسد كه برقراري امنيت و ثبات هدف فوري امريكا و تسلط بر منابع انرژي و در اختيار داشتن كشورهاي نفت خيز منطقه هدف استراتژيك آن مي باشد. با توجه به رويكرد ايدئولوژيك و تفكر مطلق گرايانه نومحافظه كاران آنها اميد چنداني به برقراري پيوندهاي عميق سياسي و اقتصادي با ايران ندارند. لذا براي كاهش هزينه هاي رويكرد نظامي گرايانه خود دو امر را هدف قرار داده اند: 1- پايه هاي مشروعيت مردمي نظام 2- رفتار عقلاني ايران در سياست خارجي. خدشه دار شدن هر كدام از اين دو موجب تسريع در اجماع داخلي و بين المللي خواهد شد كه به معناي پايين آمدن هزينه هاي اقدام مي باشد.
موضوع سومي كه در اين تحليل بايد مورد بررسي قرار گيرد، ساز و كارهاي موجود در داخل ايران بر چگونگي تاثير گذاري پيام براي تحقق اهداف امريكا مي باشد. به بياني ديگر، بافتار سياسي اجتماعي موجود در ايران چگونه مي تواند پيامدهاي پيام فوق را به ضرر و سود طرفين تقويت يا تضعيف نمايد. فرايندهاي نظاميگري، اقتدار گرايي در مقابل فرايندهاي دموكراسي خواهانه قرار مي گيرند. رويكردهاي اعتماد سازي، تنش زدا و توسل به شيوه هاي مسالمت آميز در روابط خارجي مشخصا پيامدهاي متفاوتي از رويكردهاي انقلابي و اقتدار گرايانه دارد. در انتخابات رياست جمهوري هر كدام از رويكردها و روشهاي فوق نمايندگان خاص خود را داشتند و در دور دوم اين تمايزها به وضوح آشكار شد. نگاه جامعه شناختي به روند تحولات بعد از جنگ هشت ساله در دو كشور ايران و عراق مي تواند به فرايندهاي موجود در انتخابات ايران عمق تاريخي و اجتماعي ببخشد. پس از پايان جنگ دو كشور داراي ارتشهاي يك ميليوني بودند كه خطر بزرگ تهديد خارجي را پس از هشت سال تلاش واقتدار به پايان رسانده بودند و خواستار جايگاهي رفيع در حوزه سياست بودند. نظام سياسي عراق كه با ارتشي مجهزتر و به دليل پيروزيهاي پي در پي چهار ماه پاياني جنگ با روحيه قوي، روبرو بود چاره كار را در حمله به كويت يافت و اين نيروي عظيم را مشغول كشورگشايي ديگري نمود. اما جمهوري اسلامي رويكردي عقلاني و سازنده داشت. نيروهاي نظامي در سازندگي پس از جنگ شركت داده شدند و توان آنها در اين حوزه به كار گرفته شد. حقوق و مزاياي مادي نيروها به سرعت افزايش يافت و باز سازي انساني و تسليحاتي در دستور كار قرار گرفت. اما البته به نظر مي رسد پس از دوم خرداد 76 اين روند تا حدودي كند شد و شكاف ميان مقامات سياسي دولتي و نظاميان عميق تر شد. ديگر فرمانده جنگ رئيس جمهور نبود. خواسته هاي بالقوه نظاميان به دليل بروز شكاف پيش گفته و تفاوت در رويكردهايشان تقويت شد. به ويژه اين كه آنها دولت را در حفظ ارزشهاي انقلاب ناتوان مي ديدند و حتي برخي را متهم به نابودي آنها مي كردند. نيروي قدرتمند نظامي در كشور به دليل ماهيت ويژه سپاه پاسداران كه پس از انقلاب به صورت يك نيروي ارزشي و در پيوند عميق با مردم به وجود آمده بود تقويت شده و از طريق بسج ويژگي دوگانه نظامي - مردمي نهادينه شد. آنها توان نهادي خود را در برخي از مواقع انتخاباتي قبلا به نمايش گذاشته بودند و اكنون در انتخابات رياست جمهوري توان سازماندهي شان به كمك آنها شتافته و توانستند معادلات انتخابات را به هم بريزند و نامزد خود را به دور دوم برسانند . به نظر مي رسد با توجه به رويكردهاي ارزشي و انقلابي نامزد آنها كه نه تنها در پي بسط آزاديهاي سياسي و اجتماعي نيست بلكه هدف خود را ايجاد دولت اسلامي (عملا با نفي 25 سال دولت اسلامي ايران) در داخل و تشكيل حكومت جهاني اسلامي در خارج اعلام كرده است اين تفكر و پيروزي نامزد آنان در رياست جمهوري ايران پيامدهايي دارد كه به رغم ظاهر متعارض و متضاد آنها با امريكا دقيقا در راستاي اهداف و رويكرد نومحافظه كارانه تندرو در كاخ سفيد عمل مي كند.
به طور مشخص پيامدهاي زير قابل احصا هستند:
1- ارسال علائم تندروانه به جامعه بين المللي در تفكر، رويكرد و رفتار
2- گسترش شكاف دولت - ملت در نتيجه نااميدي از اصلاح پذيري نظام از درون و كنار رفتن نيروهاي ميانه رو
3- ريزش بيشتر نيروهاي كارآمد، سياستمداران و مديران توانمند كه نمي توانند خود را با افراد و رويكرد جديد سازش دهند.
4- كاهش مشروعيت مردمي و توانمندي ديپلماتيك ايران در مناسبات خارجي به خصوص در جلب افكار عمومي جهان و قدرت موثر اروپا درمقابل امريكا.
موارد فوق زمينه لازم را براي متهم ساختن ايران به تندروي، صدور تروريسم و تلاش براي دستيابي به سلاحهاي هسته اي فراهم مي آورد و امريكا را در موقعيت استثنايي قرار مي دهد كه از اين طريق به راحتي مي تواند هم در داخل امريكا به سرعت اجماع لازم را براي اعمال فشار به ايران فراهم آورده و هم در عرصه بين المللي با اروپاييان در مورد نقض حقوق بشر و تهديدگر بودن ايران به سرعت به توافق برسد. به نظر مي رسد پيام بوش نوعي فريب است كه به چراغ سبز امريكا به صدام در حمله به كويت شباهت بيشتري دارد.
امريكا ظرفيت تحمل قدرت معارض منطقه اي را ندارد و هدف استراتژيك آن نابودي اين قدرتها و تسلط كامل بر منطقه است. اين قدرت چه عراق باشد چه ايران، وقتي سياست مهار دو جانبه به نتيجه نرسيد، ظاهرا نابودي دو قدرت نتيجه بخش تر است.

Tuesday, June 21, 2005

Ù­
چیزهایی هست مهمتر از انتخابات ریاست جمهوری و بیان احساسات که امیدوارم این هفته اتفاق نیفتند چون نه می توانم مبارزه کنم و نه بیان... هیچکس هم عذاب وجدان نگیرد چون من حالم خوب است

Monday, June 20, 2005

Ù­
نگاهي به سابقه فکري و اجرايي احمدي نژاد:
از انجمن حجتيه تا انصار حزب الله


جناب دكتر معين در بيانيه خود پس از انتخابات نسبت به خطر بازگشت فاشيسم هشدار داده است، از طرفي نيز در برخي سايتها اخباري ديده شده مبني بر عضويت و سابقه آقاي محمود احمدي نژاد در انجمن خجتيه. من واقعا ارتباط بين فعاليت در انجمن حجتيه و گرايش فاشيستي را نمي فهمم زيرا در ميان اعضاي برجسته انجمن حجتيه گرايش فاشيستي تاكنون مشاهده نشده و اساسا در مرام فكري ايشان پذيرش سمت دولتي جايگاهي ندارد. البته شايد خبري كه چندي پيش منتشر شد مبني بر اهتمام شهرداري معظم تهران بر آماده سازي نقشه راه ظهور امام زمان

ظن عضويت شهردار در انجمن حجتيه را تقويت کند. اما آنچه مسلم است در همراهي و همفكري آقاي احمدي نژاد با جرياناتي چون انصار حزب الله و ايثار گران ترديد نيست. از اين منظر نتيجه گيري آقاي عماد الدين باقي منطقي تر به نظر مي رسد كه با آمدن احمدي نژاد حقوق بشر در ايران لطمه جدي خواهد ديد.
براي ارزيابي قضاوت آقاي باقي نگاهي به عملكرد آقاي احمدي نژاد در شهرداري تهران مفيد به نظر مي رسد:
1- بنا بر وظايف تعريف شده شهرداري، امور عمراني و رفاهي در اولويت وظايف اين نهاد قرار دارد. در دو سال گذشته فعاليتهايي چون اعظاي وام ازدواج به جوانان، كمك به هيئتهاي عزاداري، كمك به برخي مدارس غير انتفاعي و ... در دستور كار شهرداري تهران قرار داشته است. كارشناسي هشدار مي دهند كه با توجه به جمعيت زياد و ترافيك سنگين تهران اگر براي اين شهر برنامه ريزي اساسي نشود در پنج سال آينده تهران غير قابل سكني خواهد بود.
با توجه به اين نكته اهتمام شهرداري پايتخت به اموري چون اعطاي وام ازدواج آن هم در شرايطي كه صدها نهاد دولتي و غير دولتي دهان پر كن همچون سازمان تبليغات اسلامي (بنا بر اخبار منتشره در سالهاي گذشته نهاد اخير نيز در امر تجارت سيگار گوي سبقت از متوليان امر ربوده است) و غيره در اين مملكت حضور دارند آيا منطقي به نظر مي رسد؟ اين در حالي است كه به گفته كارشناسان امور شهري در دو سال گذشته علي رغم تبليغات بسيار هيچ فعاليت جدي براي حل معضلات اساسي تهران انجام نشده است. ذكر يك نمونه شايد مفيد باشد: جناب احمدي نژاد در آغاز كار شهرداري تهران يكي از شعارهايي كه مي داد (و البته زود هم فراموش شد) باز سازي همه خيابانهاي تهران در 45 روز بود. در همان زمان شهردار يكي از مناطق تهران و يك كارشناس شهر سازي به نگارنده گفتند اساسا اجراي چنين برنامه اي براي تهران غير ممكن است چرا كه تجربه نشان داده كه در تهران با توجه به جمعيت و وسعت و از طرفي حفاريهاي ناتمام سازمانهاي مختلف هيچ روزي كار آسفالت و باز سازي خيابانها پايان نخواهد گرفت بلكه چند تيم ترميم كننده در طول 12 ماه سال مشغول انجام اين ماموريت هستند. اكنون پس از دو سال از آن ماجرا مردم خود سرنوشت خيابانها و آن شعار را مي بينند و نيازي به تذكار نيست.
حكايت فلج شدن تهران در روزها برفي و باراني نيز حديث مكرري است كه...
2- بنا بر اذعان شهردار محترم و اطرافيان ايشان اين طيف فكري معتقد به جوانگرايي و انقلاب در مديريت است. بنا بر همين تفكر با روري كار آمدن جناب احمدي نژاد تقريبا شهرداران همه مناطق به علاوه روساي موسسات وابسته به شهرداري عزل شده و سمت آنها به جواناني سپرده شد كه در روزهاي معارفه خود را از اقصي نقاط كشور به تهران رساندند. به عنوان مثال شهردار عزل شده يكي از مناطق چند ماه پس از شروع به كار آقاي احمدي نژاد تعريف مي كرد که شهرداري يكي از مناطق به كسي سپرده شد كه تا پيش از آن مسوول سازمان آب دهلران بوده است و اساسا با خيابانهاي تهران آشنايي كافي نداشته است. به نحوي كه در فرداي روز معارفه در خيابانها گم مي شود و با تلفن از دوستان خود كمك مي جويد. حال شما تصور كنيد كه چنين مسوولي امور شهرداري را چگونه هدايت خواهد كرد. طبق مشاهدات نگارنده شهرداري سابق منطقه هفده طي چند سال در تلاش بود تا مسوولان راه آهن و نهادهاي مرتبط ديگر را راضي كند كه پنج كيلومتر از ابتداي مسير راه آهن تهران تبريز از سطح زمين جمع شده و به شكل زير سطحي ساخته شود. علت هم اين بود كه عبور دو خط آهن از تهران به موازات هم منطقه واسطي را در محله قلعه مرغي ايجاد كرده بود (معروف به جزيره) كه به دليل دشوراي هر گونه برنامه ريزي توسعه شهري تبديل به مركز فساد و غير قابل كنترل شده بود. اما به دليل همكاري نكردن نهادهاي مزبور اين روند به كندي پيش مي رفت . پس از تصدي شهرداري تهران از سوي آقاي احمدي نژاد در اين روند تسريع قابل ملاحظه اي روي داد چرا كه روابط ويژه و گرم ايشان و طيف ايشان با مقامات و نهادهاي انتصابي گره از هر كار فروبسته شهرداران سابق مي توانست بگشايد از جمله اتصال خيابان فاطمي به بزرگراه چمران و اتوبان شهيد صياد شيرازي به بزرگراه بابايي كه اين هر دو سالها به مانع پادگان و مهمات سازي برخورده و متوقف بودند تا اين كه شهردار انقلابي با توسل به وساطت مقامات عالي مشكل را حل كرد. صرف نظر از نتيجه مثبت اين راهگشاييها که شامل همه مردم مي شود و كسي مخالف آن نيست اما آيا مي توان اينها را به عنوان عملكرد مثبت يك مدير به شمار آورد؟
در ارتباط با فساد موجود در شهرداري از سوي كارشناسان مباحث زيادي مطرح مي شود كه در روزهاي آينده بدان خواهيم پرداخت.
3- اخيرا خبري منتشر شد (و تكذيب هم نشد) مبني بر اين كه شهرداري تهران در راستاي اقدامات ارزشي بودجه كلاني را جهت تهيه نقشه راه ظهور امام زمان (عج) تخصيص داده است.
اكنون شبكه سي ان ان پي در پي قدرت گرفتن جريان تندروي اسلامي در ايران را با تصاوير و برشهايي نشان مي دهد كه انسان را ياد تبليغات وسيع اين شبكه پيش حمله امريكا به افغانستان مي اندازد. در اين جا نيز طيف احمدي نژاد شعار ايجاد حكومت جهاني و بازگشت به شعارهاي دهه اول انقلاب چون صدور انقلاب وغيره را سر مي دهند.
فكر مي كنيد اين مقدمات چه نتايجي را نويد مي دهد؟
افزودن اظهارات ديگر احمدي نژاد به مطالب فوق شايد در نتيجه گيري كمك كند.
- من اگر رييس جمهور شوم هفته اي يك بار با سران كشورهاي آسيايي و افريقايي ديدار خواهيم كرد.
- جداسازي مردان و زنان در همه اماكن اجتماعي لازم است.
- امر به معروف و نهي از منكر بايد احيا شود.
در روزهاي آينده درباره موج فزاينده به کار گيري کودکان زير پانزده سال در بخش جمع آوري زباله شهرداري تهران پس از تصدي احمدي نژاد نيز مطالبي خواهيم نوشت


Saturday, June 18, 2005

Ù­
نمی خواستم...
امروز نمی خواستم که رای دهم.دلایل خودم را داشتم. نمی خواستم رای دهم چون اول از همه یا این نوع رای گیری مخالف هستم. نمی خواستم رای دهم چون آینده خوبی نمی دیدم. نمی خواستم رای دهم چون هزار و یک دلیل دیگر داشتم که رای ندهم. اما رای دادم به چند دلیل انگشت شمار. رای دادم چون نمی خواهم گذشته دوباره تکرار شود. نمی خواهم روزهای خفقان 8 سال پیش دوباره بر کشورم حاکم شود. نمی خواستم کسی با زور تفنگ حکومت کند. نمی خواستم کشورم به دست بیگانه بی افتد. ترجیح میدهم در خفقان به سر ببرم تا با حکومت یک دولت بیگانه به راحتی نفس بکشم. ترجیح می دهم گونی بپوشم تا یک بیگانه نوع پوششم را به من القا کند. ترجیح می دهم خودم هر چند آهسته همه چیز را تغییر دهم تا دیگری به سرعت همه چیز را ویران کند.
من رای دادم چون در این مورد می تونم سهم هر جند کوچیکی داشته باشم. به آینده امیوار باشم.
نزدیکیهای دوسال پیش تو زندگی من تغییری رخ داد. برای عادی کردن شرایط من هیچ سلاحی نداشتم. نمی تونستم هیچ کاری بکنم. دست و پا بسته بودم. دنیا بران تموم شده بود. یک ماجرای احساسی تمام زندگی من رو تحت تاثیر قرار داده بود. برای مبارزه با یک چنین وضعیتی نزدیک دو سال جنگیدم. با خودم مبارزه کردم. گریه کردم. خودم رو آزار دادم و دیگران رو رنجوندم. با دنیا قهر کردم و همه جا دنبال مقصر گشتم. اما حالا یه چند وقتی است که من پیروز شدم. دو سال طو لکشید اما امروز برای عاشق شدن دوباره یه اترژی جدید دارم. امروز شاید حتی بهتر از دوسال پیش بتونم خودم رو خوشحال ببینم. امروز شاید همه چیز خیلی منطقی تر از فبل خودش باشه.
اینا رو گفتم تا بگم که من که توی یک رابطه اینقدر ضربه خورده بودم و بریا ترمیمش دوسال زمان لازم بودچطوری می تونم انتظار داشته باشم کشورم در عرض تنها 8 سال به بالاترین نقطه ممکن برسه؟ این رو نباید فراموش کنیم که یک روزی به اون اوج میرسیم اما باید این روند ادامه داشته باشه. باید برای ساختن ایران تلاش کرد. باید از نو ساختش. من این رو تجربه کردم. فقط ما می تونیم... من و تو!

Wednesday, May 18, 2005

Ù­
لطفا جمله بسازید.
لطفا با تمام کلمه های دنیا جمله بسازید.
لطفا خوش خط بنویسد.
لطفا در جمله سازی نام من را کنار نام او بگذارید....

تولدت مبارک

Friday, May 06, 2005

Ù­
تو باید می رفتی, چونکه:
راهت دور بود
موهات بور بود
هر چی بهت گفتم دروغ بود

Friday, April 22, 2005

Ù­
متاسفم. متاسفم. ببخشید. ببخشید. می دونم که مدت نسبتا طولانی آدم غیر قابل تحملی شده بودم و هنوز هستم. می دونم که بیش از حد تو این مدت اشتباه کردم. و این رو هم می دونم که بیش از هر کسی به خودم آسیب رسوندم. تو این مدت با وجود اینکه روزهای خیلی خوبی رو گذروندم ولی افسرده بودم. این افسردگی هرچند دیگران رو آزار می داد ولی مخاطب اصلی اش خودم بودم. می دونم تصمیم های غلط گرفتم. راههای اشتباه زیادی رو عمدا رفتم می دونم داشتم با خودم به ضرر خودم مبارزه می کردم. خیلی از اشتباهاتم رو می دونم. خیلی چیزها عوض شد. خیلی راهها رو اشتباه رفتم که قابل برگشت نیست. روزها خوب و بد زیادی رو پشت سر گذاشتم و همه اینها از روزی شروع شد که تو رفتی. وقتی رفتی انگار زندگی خالی شد. انگار همه چیز یه حباب شد و تارسیدم بهش ترکید. زندگی شد یه گلوله که بی هدف به هر جایی می رفت. تنها شدم. اونقدر به تو فکر کردم که تو شدی مرکز دنیای من. تو شدی تمام خواب و بیداری من. بهترین حادثه شد دیدن تو توی خواب. بهترین حادثه شد شنیدن خبری از تو از طرف عمو ممد. نمی دونم کی رو باید نفرین کنم برای این سالهای از دست رفته؟ خودم رو؟ تو رو؟ یا ...؟ تو این مدت هر از چند گاهی تصمیم می گرفتم که تو رو از زندگی ام بندازم بیرون. بارها این تصمیم احمقانه رو گرفتم و بارها بهش نتونستم عمل کنم. از خودم دور شدم تا از تو دورتر شم. بشم یه آدم دیگه. نشد. دو باره هوا گرم شده. چند روز دیگه باید از این پله ها بیای بالا روبروم بشینی و من عاشقت بشم. کاش ایندفعه نیای. دیگه دلم نمی خواد با این اشتباها زندگی کنم. یا برگرد و از زندگیم برو بیرونننننننننننننننننننننننننننن.

Tuesday, April 05, 2005

Ù­
همان حرفهای تکراری...

Sunday, March 20, 2005

Ù­
پنجره را باز کن. بهار به اتاقت می ریزد. می دانم. می دانم...
عیدت مبارک

Saturday, February 26, 2005

Ù­
خیلی,خیار, خامه,خدا,خلبان,خونه,خیابون,خیاط,خرما,خاله,خوب,خواستگار,خر, خاموش, خاطره, خاک, خطا, خراب, خواهر, خواب, خطر, خسته, خورشید, خر, خبس, خاویار, خسته, خسته, خسته...

Sunday, February 06, 2005

Ù­
گاهی فکر می کنم اگه یه روز برگردی. می ریم با هم یه ناهار می خوریم و بعد توی این هوای ابری قدمی می زنیم و مییایم اینجا رو تخت من دراز می کشیم. تو از کارهایی که تو این دو سال کردی برام می گی و من از تمام دلتنگیهایی که تو این دو سال برای تو داشتم. بعد تو بغلم می کنی و می گی دیگه تموم شد. دیگه از پیشت نمی رم.
بعد فکر می کنم که من چقدر خرم که فکر می کنم تو ممکنه یه روز برگردی!!!

Tuesday, February 01, 2005

Ù­
Blue bird where are you??? I saw you im my dreams last night.


Ù­
Blue bird where are you? I saw you in my dreams last night.

Monday, January 31, 2005

Ù­
چند روز پیش افتادم توی یه رودخوونه. آب من رو با خودش برد به دریا. تو دریا یه نهنگ من رو خورد و برد توی اقیانوس من رو بالا اوورد. یه کشتی ماهی گیری من رو از آب نجات داد. من و کشتی رسیدیم به یه جزیره تو سواحل جنوبی سرزمین نبودنها. الان من اونجام. توی اون جزیره. اینجا هیچکس و هیچ چیز نیست. خیلی خوبه هیچ امیدی نیست که بهش دل ببندی هیچ دردی نیست که آزارت بده. نه تو هستی نه من. اینجا سرزمین سواحل جنوبی هیچستانه. هیچکس وجود نداره که بخواد خاطره داشته باشه. هیچ خاطره ای اینجا زندگی نمی کنه. زمان وجود نداره. الان که دارم می نویسم نمی دونم چند تا بهاره نیومده من اینجا نیستم. نمی دونم. ولی می دونم چون اینجا ندونستن وجود نداره. اینجا سرزمین هیچستانه. با کمی هوای تازه که وجود نداره...

Saturday, January 29, 2005

Ù­
به سادگی دلم برات تنگ میشه
به سختی برات گریه می کنم
تو یه توهمی
همون گاوی که در من زندگی می کنه
همون مردی که رو مبل اتاقم می شینه و حرف نمی زنه- دیوونم می کنه-
تو یه بغضی
هیچوقت نمی خندی


Wednesday, January 26, 2005

Ù­
روبه روی آقای بی رنگ می ایستم و ازش می پرسم می خواد چی کار کنه؟؟؟
آقای بی رنگ بدون درنگ جواب می ده که می خواد زندگی اش رو تغییر بده... می خواد یک تلوزیون 51 اینچ با یک دی وی دی بخره. می خواد یه خوونه بخره که شومینه داشته باشه. می خواد به زندگی اش رنگ بده. من نم یدونم آقای بی رنگ رنگ رو برای چی می خواد قاطی زندگی اش کنه! آقای بی رنگ اگه رنگی بشه می میره!!!
فیلم trainspotting رو ببینید.

Wednesday, January 05, 2005

Ù­
این روزها آدم خیلی گه و مزخرفی شده ام که

قابل توجه اونها که می گن بودی" خبر ندارین الان چی شدم..."



:


^^[